loading...
ورماخت سایبری - مرجع نقد جنگ جهانی دوم
wermacht بازدید : 117 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)

مدرسه خلبانی
پدرم کشیش بود و در قریه ای کوچک واقع در ایالت سیلزی در مشرق آلمان زندگی میکردیم.من هشت سال داشتم و در سال 1924 میلادی والدین من در یکی از روزهای یکشنبه به شهر مجاور رفتند تا این که یک نمایش هوایی را تماشا کنند.

آن روز های هر چه التماس کردم که مرا با خود ببرند مادرم از این کار خودداری کرد.وقتی آنها بازگشتند شرح دادند که چگونه خلبان هواپیما بیرون جست و سالم به زمین آمد.
بار اثر اسرار من مادرم یک پارچه به شکل چتر درست کرد و قطعه سنگی به آن آویخت و به من نشان داد که چگونه میتوان با چتر فرود آمد.چند روز بعد که پدر و مادرم به بیرون رفته بودند من بدون اراده چتر بارانی پدرم را باز کردم و از پنجره خود را به باغچه پرت کردم بدون این که لحظه ای به آن بیاندیشم.در نتیجه 2 پایم صدمه دید یک از آنها شکست و نتیجه این بی باکی دو ماه بستری شدن در بیمارست. ولی این واقعه باعث وحشت من نشد و عزم کردم بعد از این که بزرگ شدم حرفه خلبانی را پیشه نمایم.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا هیتلر بزرگترین جنگ سالار تاریخ بوده؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 113
  • بازدید کلی : 6,421
  • آمار